پند استاد

 

پند استاد

علی صابری

دادفر دادگستری

 

سال 98 این مطلب را نوشتم برای مجله مدرسه حقوق که به هر دلیل آنجا چاپ نشد. بخوانید بد نیست.

 

نه پند دادن را دوست دارم نه می دانم چگونه باید پند داد. تازه استاد هم که نیستم پس آنچه را می گویم جدی بگیرید برای اندیشیدن و باز اندیشیدن. نه اینکه پندش بدانید آنچه می گویم به جز یک نکته که از آن خودم است برایند گفتگو با همکاران پیشکسوت است در قالب تاریخ شفاهی وکالت در ایران که به زودی و پیش از پایان سال جلد نخستش به بازار می آید. همکارانم در این کار که دوست تر دارم پروسه خوانده شود و نه پروژه و به عبارتی راه و مسیر است نه قله، سعید دهقان و عباس ایمانی هستند که عباس خان در پایان هر گفتگو از دادفر کارکشته و کاربلد گفتگو شونده می پرسد دستاورد زندگی حرفه ای و کل زندگی را در چند جمله بیان کند. آنها را شاید بتوان پند خواند که البته آنجا نیز بر این باورم که باید اندیشید و به چالش کشید و پیروی بی قید و شرط نکرد. به هر حال از تاریخ شفاهی چیزها آموختم و چند واژه ای را که می نگارم هوده ی آن گفتگوهاست .

ایرج خان رضایی استاد ادبیات که از مدرسه حقوق گریخت و پی دلدار یعنی شعر و رمان رفت در گپی دوستانه فشرده ی دروس اخلاقی حافظ را این بیت می داند : « دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات   مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش ». روا می دانم ما همکاران آن را آویزه ی گوش کنیم. چرا؟! چون در کارمان احتمال خطا هست. موضوعات نسبی هستند پس احتمال درگیر شدنمان در آنچه ممکن است فسق خوانده شود وجود دارد. چه باید کرد؟ دست کم نباید بدان چه شاید فسق باشد و به هر دلیل خواسته یا ناخواسته انجام داده ایم مباهات کنیم و زهد هم نفروشیم به ویژه جوانتر ها بسیار در معرض مباهات به فسق و تفاخر به داشتن رابطه با کارشناس و داردس و غیره هستند. خواه چنین می کنیم، خواه نه بدان مباهات نکنیم. ببخشید اگر برداشتم از بیت غنی حافظ که چکیده ی اخلاق اوست روزمره و سطحی بود. در حد فهم خویش آینه شدم تا این بیت را دوباره ببینید و به کار گیرید. بی گمان استادی دیگر چراغ خواهد شد و آن را روشن خواهد کرد تا با چراغ و آینه فراچنگ آید.

هم او یعنی ایرج خان که مولانا پژوهی برجسته است در گل گشتی به مناسبتی این بیت مولوی را آورد: « مي گريزند از خودي در بيخودي  يا به مستي يا به شغل اي مهتدي ». این هم در کار ما به کاربستنی است به ویژه جوانترها پوشش دادفری در تن و برای رهایی از بحران هستی شناسیک که گریبان گیر بشر است تمام قد به کار پناه می برند و از خود خودشان غافل می شوند. آری؛ کار را باید جدی گرفت و هنگام انجامش با تمام وجود نقش آفرینی کرد اما کار یا شغل همه ی زندگی نیست. هم وزنی جسم و روح ، عاطفه و احساس و مسئولیت اجتماعی لازم و ضروری است تا دادفر دادگستری درخور نامش ظاهر شود. پس هم ورزش برای جسم ضروری است و هم خواندن غیرحقوق برای روح و هم زندگی به سامان عاطفی و هم فعالیت پویای اجتماعی. اینگونه است که نه به مستی خواهیم گریخت نه تمام هوس خویش را در شغل فشرده خواهیم کرد .

و اما آنچه خودم پیش می نهم داشتن کارنامه ی دادفری جایی که شما همکاران در کنار عملکرد روزمره اندوخته ها و آموخته های خود را باز می تابانید یا باید چنین کنید.  این ها تنها برداشت تان از این ماده و آن تبصره نیستند از کف خیابان و زندگی کوچه و بازار بیرون، از برنده شدن یا باختن در یک پرونده، حس ها و دودلی های خویش را فراروی دیگران خواهید نهاد. اگر قرار است قانون گذاری یا اجرا یا دادرسی به چالش کشیده شود با زبانی ساده اما نه ساده انگارانه و روزنامه ای همه چیز را می گویید. اگر قرار است روابط و مشکلات خانوادگی آسیب شناسی شود چه کسی بهتر از دادفرانی که گوش شنوای گفته های دادخواهان هستند و در راهروهای دادگستری بالا و پایین می کنند. پس بنویسید و بگویید و به جای تعریف کردن داستان پرونده هایتان به طنز و شوخی در میهمانی ها، این داستان ها را در محیط های عمومی و فضای اجتماعی بازگویی کنید. نمونه افزون بر آنچه در سامانه خویش می نگارم و در بند بند نگاشته هایم به دادگاه چالش های عمومی را پیش می نهم، آن چیزی است که با نام داستان یک پرونده در مجله کانون وکلای دادگستری مرکز به چاپ رساندم. کارنامه دادفری برآیند اندوخته ها و آموخته های دادفر دادگستری است بیرون از باخت و برد در یک پرونده. دل نگرانی های وکیل است برای دنیایی بهتر. آری؛ ما انسان کامل نیستیم اما کاملاً انسانیم و این یعنی مسئولیت فردی، گروهی، صنفی و اجتماعی داریم. بازتابش کارنامه ی دادفری ماست.

 

دکتر علی صابری 583 بازدید 1400/02/08 0 نظر

دیدگاه کاربران

;





;

شبکه های اجتماعی

رفتن به بالا

لطفا کمی صبر کنید ...